سالهای سال است ک خود را در این مسیر سلوک انداخته ام،

مسیری سخت و دشوار؛

آنهم سلوک ولایی و توحیدی.

چه بسیار افراد دیدم و تعامل داشتم.

چه بسیار افراد با خدایان مختلف.

در همه چیز فکر کردم و تمام ابعاد دین و مذهب و اعتقادات خود را بزیر سوال بردم و فکر کردم.

سرانجام ب اهل بیت علیهم السلام رسیدم و همانجا رحل اقامت انداختم.

همیشه شعارم این بود: لیس الذکر کالأنثی »

و این عبارت سراسر رمز بود و راز و پر از حرفهای ناگفته برای منی ک از جنس دوم بودم.

آری هرگز و هرگز مردها بسان زنها نخواهند بود.

مردها هرگز و هرگز عوالم زنها را درک نخواهند کرد.

اگر می بینی زنی نابسامان است بدان مردی در غفلت و جهالت است!

وجود زن و سرشت زن از عجایبی است نامکشوف.

و هر مردی را راه بسوی قلب یک زن نیست.

و اما کجایند زنهایی ک گام در راه سلوک و تهذیب نهادند و از همان ابتدا طاقت و تاب این صعوبت را نیاوردند و ترجیح ب رکود دادند؟ کجایند تا ببینند ک هستند زنهای بسیار معدودی ک در این مسیر جان خسته کردند و دل زخمی و جسم را آزرده و روح را ب فغان در آوردند.

و اما یکی از این زنها، زنی بود ک او را مردی بزرگ لقب نهاد: أمّ أبیها.

چه ترکیب عجیبی. ترکیب أمّ و أب. ترکیب قابلیت و فاعلیت. ترکیب جمال و جلال.

سیره ی حیات این زن را اگر از جنبه ی سلوک و عرفان بنگری. چه خواهد شد؟ چه اسرار و حقایقی بر تو آشکار خواهد گشت.

سیره ی زندگانی شخصی و فردی آن حضرت به یک سو، و سیره ی تعامل حضرتش با شخصیت والایی بسان حضرت نبیّ خاتم از سوی دیگر و نیز سیره ی سلوکی اش در منزل همسر. تمام اینها پر از رمز و راز بندگی، خلوص و عاشقانه هاست.

کاش مجالی برای بیان بود.

کاش مقامی برای بیان بود.

می دانم و می فهمم ک اگر شخصیت والای این زن از مکمن غیب برون آید و لااقل زنهای ما بدانند اسرار و حقایق مخفی در وجود این سرّ پنهان را. ظهور جنت الخلد و جنت عدن و فردوس برین متحقق می گشت.

و آخر سخن اینکه:

یکی از، فقط یکی از اسرار پنهان و ناگفته در سیره ی حضرت زهرا سلام الله علیها، عنایت و توجه ب آن سرّ مستودعی بود ک در بطن آن حضرت آرمیده بود و هرچند سالها فاصله بود تا ولادت و ظهور ناسوتی اش، این بانوی مخدره حتی یک لحظه از آن غافل نبود و تمام خط سیر زندگانی اش بر مدار تقویت و تمکّن بینش مهدوی بود و رشد آمادگی برای ظهورش.

خواستم از این سرّ بگویم و از این سریره بر قلم برانم. قلم شکست و دل ب درد آمد و زخم ناسور نهفته در اعماق قلبم ب سوزش نشست و آه از نهاد من برخاست ک یا صاحب امان. تو بگو زمان برای این بیان چه ساعت و لحظه ای خواهد بود؟؟؟

دل آشفته و شوریده و بیقرارم دریاب اباصالح


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها