بعضیها عشق را قبول ندارند؛ بعضی عشق را حرام می دانند؛ هرکسی از ظنّ خود تعبیری می کند و حکمی صادر می کند و فتوایی می دهد. براستی حقیقت چیست؟
عشق چیست؟ و اینکه آنرا مجازی و حقیقی می نامند بر چه اساسی است؟
اصلا مگر نه اینکه این عالم همه و همه مجاز است و حقیقت چیز دیگری است؟ پس بهتر است بگوییم در این عالم همه چیز مجازی است و اگر می گویند فضای مجازی، بدان ک مجاز اندر مجاز است و اگر می گویند عشق مجازی، مجاز اندر مجاز است. پس وای بر ما ک همه چیزمان مجازی است و اینهمه مدعی هستیم. و وای بر ما ک از حقیقت رو بر گردانده ایم و تشنه ی حقیقت نیستیم و در پی آن هم نمی رویم.
.
آنها ک عشق را حرام می دانند، مگر نمی دانند ک حرام، فقط حرامی است ک خدا و پیامبرش حرام کرده باشند؛ کجای شریعت، عشق را حرام کرده است؟
حریم و حدود عشق چیست؟
حرام بودن عشق، چه معنایی دارد؟ اصلا عشق یعنی چه؟
.
و وا اسفا بر ما ک جرأت نمی کنیم از عشق سخن گوییم. ک تا کلامی بر زبان می آوری، ب صدها مرض تو را متهم می کنند و مجنونت می خوانند و ب چشم بیمار ب تو می نگرند. وای برما.
.
براستی مذهب عاشق ز مذهبها جداست.
براستی فقط عاشقان درد عاشقان دانند.
شما را ب خدا وقتی سخن از عشق می شود، خطوراتتان بسوی این عشقهای کذایی لاابالی و هرزه کشیده نشود. اصلا مگر ما انواع عشق داریم؟ عشق ک انواع ندارد. عشق ک ناخالصی ندارد. عشق ک تقسیم ندارد. عشق واحدی بیش نیست. واحدی جلوه کرد و شد بسیار.
.
نمی دانم چرا نمی توانم کوتاه و مختصر بنویسم.
یکی گفت چه خوب است ک می نویسی.
مگر من می نویسم؟ من کیستم ک بنویسم؟ مگر قدرتی دارم ک بنویسم؟ اوست ک می نویسد و اوست ک بر قلم می راند.
__________________________
چند روز پیش، درست چند ساعت پیش از وقوع تصادف فرزندان من، خبر دادند یکی از اقوام نزدیک همسر ب رحمت خدا رفته. هنرمند بود. نقاش. خداوند رحمتش کند. مرد آرام و باوقاری بود. و بسیار ب من احترام می گذاشت و تنها کسی بود در فامیل ک قدر هنرهای مرا می دانست و تجلیل می کرد و با احترام خاصی یاد می کرد.
بعدها دریافتم شب پیش از وفاتش، در پیج اینستای خود، آخرین پستی ک گذاشته این دو بیت شعر را نوشته بوده:
.
مرغ شب خوان ک با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از این رفتگان بی برگشت
.
همه می گفتند عجب شعری نوشته پیش از وفاتش. و من می گفتم عجب پیامی داد معبود، پیش از وفات عبدش. و آن هنرمند حقیقی بدین گونه از هنرهای او تجلیل کرد و ب پیامی او را نوازش نمود اما.
_________________________
آری،
نویسنده اوست؛ ما چکاره ایم؟
تمام عالم پیام اوست. لحظه لحظه و آن ب آن در ظهور و در تجلی است. می نوازد و می خرامد و عشق می کند و عشق می تراود.
درباره این سایت